اری دیگر دلم از دست همه گرفته
از تمام کسانی که کلاهشان برای سرشان گشاد است
از تمام کسانی که لباسشان بارکدشان است
از تمام کرهایی که سمعک هایشان مارک مصلحت خورده
از اندام های به مزایده گذاشته شده
از انسان های ارزان قیمت
از اعتقادهای حراجی
از نادیدنی های دیدنی!
از صورت هایی که بوم نقاشی اند
از متهمانی که شاکی اند
از تمام کسانی که رسالت خون را تنها در رساندن اکسیژن به سلول ها می دانند
از انان که ازادگی را در اسارت بی بند و باری به بند می کشند
از کوفیانی که اهل کوفه نیستند
از کوفیانی که برای مهدی (عج) نامه می نویسند
از تمام انان که فکر می کنند کوفیان شاخ داشتند
از تمام انان که فکر می کنند طلحه یا زبیر یا عمروعاص یا ... دم داشتند
از تمام انان که دین و سیاست را از هم جدا می دانند
از انان که شهدا را در موزه گذارده اند
از وطن دوستان وطن گریز
از رای های ممتنع
از تمام انانی که بین نماز و نرمش تفاوتی قائل نیستند
از امانت داران خائن
از انان که درد دلشان را به درد شکمشان فروخته اند
از انان که بی حجابند
از انان که خود حجابند
از انان که تاسوعا و عاشورا را تنها در تقویم جستجو می کنند و کربلا و کوفه و شام را تنها در نقشه
از انان که کلفتی گردن خود رابیش از تیزی ذوالفقار می دانند
از خنجرهایی که برپشت می نشینند
از انان که با شنیدن نام «خردل» به یاد چاشنی غذا می افتند
از انان که با شنیدن نام « موج » تنها به یاد جزایر هاوایی می افتند
از انان که نمی بینند و می گذرند و از انان که می بینند و می گذرند
از انان که حضور همه کس را حس می کنند جز خدا
از من که منم ، از تو که تویی، من و تو که ما نیستیم و ما که فنای در او نیستیم
....
بخش هایی از اشعار بسیجی ترین شاعر شهدای گمنام؛ابوالفضل سپهر... او که در 28 شهریور سال 83 اسمانی شد .
پی نوشت ؛ قطعه ی چهل و چهار
نوشته شده توسط : اسما
لیست کل یادداشت های این وبلاگ