• وبلاگ : خط مقدم
  • يادداشت : به ياد ابوالفضل سپهر
  • نظرات : 0 خصوصي ، 15 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    هفته پيش يه مطلب درباره حاج ابوالفضل به بهانه سالگردشون نوشتم

    تو اين چند روز هم خيلي دوست داشتم ببينم بقيه هم چيزي نوشته باشن...

    خوشحالم كه ديدم

    اگه دوست داشتين يه سر بزنين...

    موفق باشيد

    علي مدد

    بسم الله الرحمن الرحيم

    سلام دوست عزيز طاعات و عباداتتون قبول درگاه حق باشه

    مطلب تكان دهنده اي بود

    موفق و مؤيد باشي

    يا علي

    چه بده ها!آدم حرف نداشته باشه.ولي بخواد كامنت بگذاره.

    اي دنيا!

     4

    سلام. در صورتي كه مايل به داشتن لگو ويا بنر مذهبي و يا غيره مي باشيد به ما سري بزنيد.

    بسم رب المولا

    سلام

    ما داريم يه سايت جامع در مورد شهدا ميزنيم به كمكتون نياز داريم

    سلام دوست عزيزم.

    خوبي اسماء جون؟

    فكر نميكنم منو يادت بياد.

    ولي خب....

    خيلي از اينكه وبلاگي به اين نام زدين خوشم اومد.

    آخه اين مدت همه چي دفاع مقدسي شده. هم هفته ي دفاع مقدس و هم سفر به گراي 270 درجه كه تازه خوندمش هم .....

    همگي مويد باشيد.

    التماس دعا

    به آرامي از کنارش عبور کردم . شايد اونم مثل بقيه آدمايي بود که توگوشه وکنار اين شهر بارها و بارها به چشم خوردن ولي نمي دونم چي شد که برگشتم طرفش ...آروم نشستم جلوش و باهاش سلام و احوال پرسي کردم .وقتي داشتم باهاش حرف مي زدم ناخود آگاه به ياد جمله اول اين مطلب افتادم .....ونداده هايت حکمت

    .

    .

    .

    .

    اين بار با يك گزارش و يك مصاحبه كوتاه به روزم .

    منتظر قدوم سبزت هستم

    سلام

    اگر شهدا را فراموش نكرديد بهم سر بزنيد .

    يا علي

    با سلام طراحي بنر وهدر بالاي وبلاگ شمابا تخفيف ويژه اعضاي وبلاگ نويسان پارسي بلاگ

    سلام

    بسيار زيبا بود و ياد سپهر هم به خير با اتل متل يه بابا و ....

    جالf بود بسيار

    ماه رضان بر شما مبارك باد

    يا علي

    به آرامي از کنارش عبور کردم . شايد اونم مثل بقيه آدمايي بود که توگوشه وکنار اين شهر بارها و بارها به چشم خوردن ولي نمي دونم چي شد که برگشتم طرفش ...آروم نشستم جلوش و باهاش سلام و احوال پرسي کردم .وقتي داشتم باهاش حرف مي زدم ناخود آگاه به ياد جمله اول اين مطلب افتادم .....ونداده هايت حکمت

    .

    .

    .

    .

    اين بار با يك گزارش و يك مصاحبه كوتاه به روزم .

    منتظر قدوم سبزت هستم

    به آرامي از کنارش عبور کردم . شايد اونم مثل بقيه آدمايي بود که توگوشه وکنار اين شهر بارها و بارها به چشم خوردن ولي نمي دونم چي شد که برگشتم طرفش ...آروم نشستم جلوش و باهاش سلام و احوال پرسي کردم .وقتي داشتم باهاش حرف مي زدم ناخود آگاه به ياد جمله اول اين مطلب افتادم .....ونداده هايت حکمت

    .

    .

    .

    .

    اين بار با يك گزارش و يك مصاحبه كوتاه به روزم .

    منتظر قدوم سبزت هستم

    الو الو كربلا...

    پس نخودا چي شدن...؟

    كمك مي خوام حاجي جون...

    بچه ها قيچي شدن...

    ***************

    احسنت بر شما...درود بر شما...

    افتخار ميكنم كه لينك شما رو تو وبلاگم گذاشتم...

    التماس دعا

    يا علي

    فرشته پلاك طلايي مي خواست!

    .

    .

    دلم گرفته بود. اين سرا سراي ما نيست!

    .

    .

    ديگر گريختن هم دشوار است. وظيفه امانت نمي دهد!

    .

    .

    .

    كودكي گم شده است

    به دلم واهمه نيست

    آنكه بايست بيايد به خدا مي آيد.