به نام خدا
صدا
رفت
!دوربین
...آماده است
نور
رفت
!آماده ؟
! ... حرکت ...... و زندگی آغاز می شود . به همین سادگی ... و شاید ساده تر از این حرف ها ...
همه ی ما بازیگریم ، بازیگرانی که مجبورند کارگردان هم باشند و فیلمی بسازند از روی فیلمنامه ای که تا به حال نوشته نشده
... فیلمی که شروعش پیداست ، اما پایانش را هیچ کس نمی داند ... فیلمی که شاید به یک سال هم نکشد ، شاید بیست سال طول بکشد ، سی سال ، پنجاه سال ، صد سال ... نمی دانم ! ... فیلمی که باید بسازند حتی اگر هیچ کدام از کلمه های قلمبه سلمبه ای را که کارگردان ها بلدند ، بلد نباشند ... حتی اگر « آمادگی » اش را نداشته باشند ...همه ی ما بازیگریم ، بازیگرانی که مجبورند کارگردان هم باشند
... بعضی از ما بازیگران خوبی هستیم ، خوب با نقشمان کنار می آییم ، اما بعضی هامان را تکه تکه هم بکنی از نقشمان راضی نیستیم ، دوست داریم نقش کس دیگری را بازی کنیم . فیلمی که بازیگرش از نقشش راضی نباشد که آخر عاقبتش معلوم است. خدا به داد عوامل فیلم برسد ؛ برای همین است که فیلم زندگی بعضی هامان خوب از آب در نمی آید .همه ی ما بازیگریم ، بازیگرانی که مجبورند کارگردان هم باشند
. و در جشنواره فیلم های زندگی موفق شرکت کنند و اگر خوش شانس هم باشند ... نه نه ! اشتباه گفتم ... و اگر خوب بازی کنند و خوب کارگردانی کنند ، می توانند سیمرغ بلورین جشنواره را از آن خود کنند .همه ی ما بازیگریم ؛ بازیگرانی که مجبورند کارگردان هم باشند
. و خوش به حالشان هم بشود اگر در همایش چهره های ماندگار زندگی ازشان تقدیر بشود ... و ماندگار بشوند .همه ی ما بازیگریم ؛ بازیگرانی که مجبورند کارگردان هم باشند
. کسانی که چه بخندانند و چه بگریانند ، می روند ... چه بزنند و چه بخورند ، می روند ... و فیلم هایشان باقی می ماند ... فقط همینهمه ی ما بازیگریم ، بازیگرانی که مجبورند کارگردان هم باشند ، و نقش خودشان را بازی کنند
... نه نه ! اشتباه گفتم ... زندگی کنندهمه ی ما بازیگریم ، بازیگرانی که مجبوریم کارگردان هم باشیم
...نوشته شده توسط :
لیست کل یادداشت های این وبلاگ