ایدئالیزم واقع گرایانه...رئالیزم آرمانگرایانه...
هوالمحبوب...
اگر سیاست از اخلاق جدا شود استفاده ی ابزاری از هر چیز و هر کس (حتی مقدس ترین چیز ها و محترم ترین افراد) در راستای حفظ و گسترش قدرت امری عادی خواهد بود . آن گاه نمی توان از سیاست مداران گلایه کرد که چرا جوانان را به بازی می گیرند؛ هرگاه به رای آنان نیاز دارند تملق می گویند و وعده می دهند اما پس از رسیدن به قدرت ، گوش خود را بر روی مطالبات آنان می بندند و برای ساکت کردن آن ها هزار و یک انگ به آن ها می زنند. این اتفاقی بود که در 16 ساله ی نخست پس از جنگ رخ داد . جوانان ما دیدند که چگونه هر گاه به حمایتشان احتیاج بود «جوانان غیور ایران» ،«صاحبان اندیشه های آزاد و مستقل» ، «آینده سازان کشور» و هزار عنوان پر طمطراق دیگر شدند اما هرگاه از خواست های برآورده نشده ی خود گفتند یا به آنچه نمی باید می شد و شده بود اعتراض کردند ، از سوی راست گرایان به «برگشتن از ارزش ها» متهم می شدند و از سوی احزاب دست چپی و اصلاح طلب به «آرمان زدگی» و «خیالاتی بودن» و «سیر در حال و هوای دهه ی شصت» و بیهوده نبود که جوان ما از هرچه سیاست و حزب و گروه بیزار ، این بار به کسی اعتماد کرد که نه وابستگی حزبی داشت و نه انتخابات او را وامدار گروه و دسته ای کرده بود.
***
هنگامی که از ایدئالیسم یا همان آرمان گرایی سخن به میان می آید دو مفهوم متفاوت (و حتی تا حتی متضاد) به ذهن متبادر می شود . گاهی ایدئالیسم را به معنای «ایدئال زدگی» و «آرمان گرایی افراطی» به کار می برند. این مفهوم درباره ی آن دسته از طرفداران یک آرمان به خصوص به کار می رود که علاقه ی آن ها نسبت به آن آرمان چشم هایشان را بر روی حقیقت بسته است. این گونه افراد با ندیدن موانع پیش راه آرمان ، آن را تحقق یافته تصور می کنند . طوری رفتار می کنند که گویی در جامعه ی آرمانی خود زندگی می کنند . به همین دلیل هر گونه اعتراض به وضع موجود را اعتراض به آرمان خود می پندارند. نمونه ی بارزی از این شکل آرمان گرایی ، کلیسای کاتولیک است که با نادیده گرفتن نیاز طبیعی افراد ، هم چنان بر ممنوعیت ازدواج برای کشیشان پای می فشرد . نتیجه ی این چشم بستن بر روی واقعیات آمار های وحشتناکی است که هر سال از جرائم جنسی کشیشان منتشر می شود.
آرمان گرایی معنای دیگری را نیز می تواند منتقل کند . در این حالت منظور از آرمان گرایی دلبستگی به آرمان و آمادگی در راه فداکاری برای آن است. مشخص است این نوع آرمان گرایی نه تنها با واقع بینی در تضاد نیست بلکه مستلزم آن نیز هست . زیرا در تعریف آن گفته می شود :«آمادگی برای فداکاری در راه آرمان» معنای این گفته این است که فرد آرمانگرا می پذیرد که در مسیر دست یابی به آرمان موانعی وجود دارد که برداشتن آن ها مستلزم فداکاری است.
لازم نیست تذکر داده شود که هر قدر نوع اول آرمان گرایی برای جامعه ی بشری مضر و رکود آور است ، نوع دوم لازم و تعالی بخش است . همان طور که جمهوری اسلامی که امروز ما در سایه ی آن زندگی می کنیم، نتیجه ی آرمانگرایی امام راحل است.
در سوی دیگر و در تعریف رئالیسم و واقعیت گرایی نیز با همین دوگانگی مفهومی رو به روییم. رئالیسم گاه به معنای «رئال زدگی» و «پذیرش بی چون و چرای حقایق» به کار می رود. با توجه به این معنا فرد واقع گرا هر چیزی را که واقعیت داشته باشد غیر قابل تغییر می داند. هر گونه اعتراض به وضع موجود را ، بی معنی می داند و هر مبارزه ای را بی فایده. نمونه ی بارز این نوع تفکر را می توان در نظام های لیبرال غربی یافت که همجنس گرایی را به صرف اینکه واقعیت اجتماعی است می پذیرند و در صدد از بین بردن آن بر نمی آیند حتی به آن مشروعیت قانونی می بخشند!!!
معنای دیگری که می توان از رئالیسم دریافت کرد «واقع بینی» است. یعنی دیدن و درک کردن واقعیات موجود بدون اینکه الزاماً تمام آن ها را تایید کنیم . واقع گرایی به این معنا هرگز بهانه ای برای سکون و سکوت نیست. بلکه برعکس ، افرادی که به این طریق با واقعیات رو به رو می شوند از آن جا که می کوشند ماهیت آن را «درک» کنند ، نگاهی انتقادی نسبت به آن دارند و واقعیات نامطلوب را رد می کنند .
با یک نگاه ساده متوجه می شویم که واقعگرایی به این معنا و آرمان گرایی به معنای آمادگی مبارزه در راه آرمان یکی هستند و هر کس یکی از این دو را داشته باشد دیگری را نیز دارد. زیرا این هر دو مستلزم دیدن واقعیات ، نقد آن ها و مبارزه بر علیه واقعیات نامطلوب است .
در حقیقت آرمان زدگی و واقعیت زدگی دو نقطه ی حداکثر و حداقل در یک طیف هستند و آرمانگرایی واقع بینانه (=رئالیزم آرمانگرایانه) در نقطه ی وسط این طیف قرار دارد.
جالب این که آرمان زدگی و واقعیت زدگی به رغم تضادی ظاهری که با هم دارند به شدت به یکدیگر شبیه اند . هر دوی آن ها با تغییر مخالفند هر چند هر کدام دلیل شخصی خود را برای این مخالفت دارند . اولی با آرمانی دیدن شرایط موجود ، به آن تقدس می بخشد و دومی با تغییر ناپذیر دانستن حقایق مبارزه با آن را بیهوده می پندارد. . عجیب نیست اگر این آرمان زدگان و آن واقعیت زدگان به راحتی با هم کنار می آیند . به طوری که می بینیم از دل جریان سازندگی (آرمان زدگی) اصلاحات (واقعیت زدگی) بیرون می آید و نیز شاهدیم که در انتخابات نهم ، این دو جریان به رغم تضاد ظاهری به راحتی بر علیه اصولگرایی (رئالیسم آرمانگرایانه) متحد می شوند.
شاید چنین اتهامی برای این جرایانات که هر کدام 8 سال تمام اداره ی کشور را در دست داشتند باور کردنی نباشد . اما کافی است به یاد آوریم که چه طور در دولت سازندگی هر اشاره ی کوچکی به بی عدالتی های اجتماعی توهین به بزرگان انقلاب و برگشتن از ارزش ها محسوب می شد و در دولت اصلاحات (در عمل و نه در قول) گرایش به پذیرش ناهنجاری ها به عنوان حقایق اجتماعی وجود داشت.
لازم است این جا چیزی را تذکر بدهم. اصلاح طلبی(رفورمیسم) نیز می تواند دارای دو معنای مختلف باشد . اول رفورم در مقابل انقلاب و دوم رفورم در مقابل محافظه کاری . هر چند احزاب دست چپی سعی می کنند رفورم گرایی خود را از نوع دوم نشان دهند اما در حقیقت آن ها تلاش می کنند اصلاح را جایگزین حرکت انقلابی کنند . برای اثبات این امر کافی است جریان بسته شدن ستاد های امر به معروف را در دوران اصلاحات به یاد آوریم که با شعار فرهنگ سازی به جای برخورد با ناهنجاری صورت گرفت.(بحث بر سر نتایج این گونه برخورد رخصتی جداگانه می طلبد) توجه به این نکته در این بحث بسیار مهم است زیرا در صورتی که این موضوع را فراموش کنیم ممکن است دچار این سوءتفاهم شویم که جریانات دست چی (به خصوص با توجه به نام اصلاح طلب) در زمره ی آرمان گرایان و طرفداران تحول قرار دارند .
اکنون معمای برخورد های تکفیر گرانه با جوانان معترض و خواهان تغییر(چه در دوره ی سازندگی و چه در دوره ی اصلاحات) روشن می شود. آخرالامر این که دولت جدید که مورد اعتماد جوانان واقع گرای آرمان خواه ما قرار گرفته است باید بسیار مراقب باشد که دچار هیچ یک از دو عارضه ی واقعیت زدگی و آرمان زدگی نشود و همچنان در مسیر آرمانگرایی واقعیت بینانه گام بردارد.
یاحق...
و دشمن پشت دیوارهای شهر است...این المستشهدون؟
نوشته شده توسط :
لیست کل یادداشت های این وبلاگ