سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دل گویه های یک فرزند شهید

سه شنبه 86 مهر 3 ساعت 2:46 عصر

به نام پدر ...
سلام پیرمرد...
احوالت؟
نمی دانم کجای بهشت آشیان داری ،اما می دانم که امروز مردمت را می بینی و به حالشان غصه می خوری...
تو را ندیدم ولی شنیده بودم که شامه ات بوی نفاق را خوب می فهمید ... کاش می ماندی و نفاق را می دیدی که به نام خون تو ، چه کاخ هایی که نساخته و چه تاراج ها که در ایمان و اعتماد مردم تو نکرده ... کاش می ماندی و می دیدی که همرزمانت چطور زیر بار روزمرگی ها ،خودشان را باخته اند ،و چطور همه ی اعتقادشان ،همه ی رشادت های میادین رزمشان را به قیمت ناچیزی فروختند ... کاش می ماندی و می دیدی که فراری های میدان جنگ ، که خودشان را لرزان در تاریکی پستوی خانه هایشان پنهان کرده بودند، چطور امروز داعیه ی بسیجی بودن و فخر رزمنده بودن دارند و پشت میز ریاست چه رشادت هایی که از جنگ نرفته شان نساختند ... کاش می ماندی و می دیدی همان ها که زمانی برایت روضه ی شهادت می خواندند، امروز همان روضه ها را خرج انبان و شکمشان می کنند ... امروز در آسمان میهنت، رنگین کمانی از اسلام می بینم با صد رنگ تزویر .... کاش می ماندی و می دیدی...
یادم هست، خوب یادم هست که هر وقت تصویر صدام را نشان می دادند، کسی با من می گفت که او پدرت را کشته ، و من با تمام وجودم صدام را لعن می کردم ولی حالا که چشم باز می کنم، می بینم صدام که مرده است ولی چه صدام ها که امروز به نام تو و خون تو، مردمت را،میهنت را ، دین و کیش و آیین و ایمانت را غارت می کنند ... صدها دام دارند این صدام ها ...امروز یاد تو را هم کشته اند ... کاش مرا با هجمه ی درندگان دین و ایمانم ، تنها نمی گذاشتی...
در زمانه ای که ادعای حکومت علی گونه داریم ،منبرها دیگر بوی اخلاصی ندارند ، تقدس های بی دلیل، سیاست زدگی های، تعصب های کورکورانه، رقابت بر سر هیچ ،تحریف و کلاه های شرعی بیشمار ، تزویر و ریا و از همه بدتر رنگ نفاقی که روحانیت اسلام را از چشم مردم انداخته ... دشمن به عمق جان ایمان مردم میهنت نفوذ کرده ... کاش می ماندی و رنگ زشت بی اعتمادی را می دیدی ... کاش می ماندی...
نه... نه، بهتر شد که رفتی، تو تاب تحمل این همه نیرنگ و ریا و نفاق و دو رویی را نداشتی ... تو تاب ناسپاسی مردمت را نداشتی ... امروز مردمت جانهایشان را چه مفت می بازند...
خسته ام از قصه های مکرر مرد و نامردی... با منجی ام بازگرد ...

پی نوشت : این نوشته دل گویه ای بود از فرزند یک شهید که خواست نامی از او برده نشود . به خاطر نوشتن این یادداشت در خط مقدم از ایشون تشکر می کنیم .


نوشته شده توسط : اسما

نظرات دیگران [ نظر]



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

بسم الله
[عناوین آرشیوشده]