وا!!!!! اخته مي خواين؟...
رها من به تو اخته دادم چون دلم برات سوخت ! آخه كل تابستون تو ميدادي! امروز دلم برات سوخت!!! بعدشم اخته نه...بگيد مفت! بين ما معروفه به مفت خوري
همه از خداييم و به سوي او بازميگرديم
به قول معروف پياله ي عمره!!! پر ميشه ييهو!!!!
www.narvan.parsiblog.com
حاج آقا آروم قدمهاش رو به سمت پسر كج كرد . كنار در حسينيه ايستاده بود و به جنب و جوش جوانان كه مشغول تزئين خيابان بودند نگاه مي كرد .چقدر چهره اش معصوم بود . قبل از اينكه حاج آقا برسه جوون چند قدمي جلو آمد و سلام كرد . چه دل نشين بود نگاه پر برقش ...
حاج امير پرسيد : اسمت چيه جوون ؟
_ مهدي
.
فرخنده ميلاد با سعادت ولي عصر ( عج ) مبارك باد .
چشم به راه حضور سبزت هستم .
اي روزگار!!!!!!
ملت شاهد باشيد!
به نام خدا
سلام عليكم !
آقا ديدين ما هم اومديم مدير جون جون ! من همين فردا مطلب مي دم به صبا بياره خدمتتون يه وقت فكر نكني ما رفتيم ديگه پيدامون ني ها
اوي رها ! آفرين كه مطلبت منتخب شد كلي حال كردم ... چشم صبا در اومد
اگر فرمانده اجازه داد و نوشتيد خبرم كنيد
يا علي ...
مائده ... دستم به تو خواهد رسيد!!! نرسيد رها رو گير ميارم
اسما اينا به من توهين مي كنن!
هي مائده مگه از مرخصي برنگردم... تو هم نيرنگ ايكني؟... همه تانه از دم تيغ اسما مي گذارنم!
بچه ها اسما بياد ببينه شما اينجا شلوغ بازي كردينا..همتونو اخراج ميكنه
شمبه تو حسادت ايكني به اي شكلكاي من! ني؟...ها... حسادت ايكني
تو از خانواده ي چويي ها هستي! به مامانت اينا نيرنگ كردي خودته جاي بچه ي اونها گذاردي! من از اول ميدانستم!
غصه بخور:
اين تويي!
تو هنوز تو نت چه غيلطي مي كني؟... خداحافظي مي كني برو شمبه! نمان هي پشت ان ريانت! برو! برو شمبه...نيرنگ ايكني؟... برو!
من تو مرخصي ام پس قوانينو رعايت نكنم ايرادي نداره!!! كي به كيه! نه مدير هس نه مبارز!
راستي من الان تو مرخصي هستم ها!!!!
قرار نيس باز كار كنم! ولي بريد جواب اون نقد ملسو بدين! قيافتونم اينجور باشه هنگام جواب دادن
در ضمن امشب اسما به روز مي نومايند!
ممنون از جناب كلبه بابت اين شكلكا.... خيلي حال ميده ديگه بابا!
